اما
راجع به زهد علي«سلام الله علیه»؛ دوست و دشمن شهادت دادهاند که در طول شصتوسه
سال عمر مبارک ايشان، سراسر زندگي آن بزرگوار فوق العادّه ساده بود[1].
حتّي در دوران حکومتش نيز از بيتالمال مسلمين چيزي بر نداشت و با همان اندوختهاي
که از کشاورزي در مدينه داشت، زندگي را ميگذراند[2].
در
مورد خوراک و پوشاک خود، چنين ميفرمايند:
أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ
بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْه .... فَوَاللَّهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ
دُنْيَاكُمْ تِبْراً وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لَا
أَعْدَدْتُ لِبَالِي ثَوْبِي طِمْراً وَ لَا حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَ لَا
أَخَذْتُ مِنْهُ إِلَّا كَقُوتِ أَتَانٍ دَبِرَةٍ[3]
بدانيد که پيشواي شما بسنده کرده است از دنياي خود
به دو جامهي فرسوده و دو قرص نان را خوردنيِ خويش نموده ..... به خدا، از دنياي
شما زري نيندوختم و از غنيمتهاي آن ذخيرت ننمودم و بر جامهي کهنهام، کهنهاي
نيفزودم و از زمين آن حتّي يک وجب در اختيار نگرفتم و از اين دنيا بيش از خوراک
مختصر و ناچيزي بر نگرفتم.
و
در جاي ديگر در بيان دليل سختگيري در زندگي چنين توضيح ميدهد:
إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ
أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ كَيْلَا يَتَبَيَّغَ
بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ[4]
خدا بر پيشوايان دادگر واجب فرموده خود را با مردم
ناتوان برابر نهند تا مستمندي، تنگدست را به هيجان نيارد و به طغيان وا ندارد.
و
اساساً نوع نگاه حضرت به دنياي مادّي نگاه ويژهاي بود. گاهي آن را از استخوان
خوکي در دست بيمار مبتلا به جذام پستتر ميدانستند:
وَ اللَّهِ لَدُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِي عَيْنِي مِنْ
عِرَاقِ خِنْزِيرٍ فِي يَدِ مَجْذُومٍ[5]
و
زماني هم آن را از عطسهي بز کم ارزشتر ميديدند:
وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ
عَفْطَةِ عَنْزٍ[6]
و
در مقايسهي خلافت و کفش وصلهدار خود، کفش کهنه را با ارزشتر به حساب ميآوردند
مگر آن که خلافت وسيلهاي براي اقامهي حق يا مبارزه با باطل باشد:
وَ اللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إِلَّا
أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلا[7]
پی نوشت ها:
[1]. ن. ک: بحار الأنوار الجامعة
لدرر أخبار الأئمة الأطهار، باب زهده و تقواه و ورعه، ج 40، صص 318 ـ 348.
[2]. الکافي،
ج 8، ص 182.
[3] . . نهج
البلاغة، نامهی 45، ص 417.
[4]. همان،
خطبهی 209، ص 325.
[5] . همان،
حکمت 236، ص 76.
[6] . همان،
خطبهی 3، ص 50.
[7]. همان،
خطبهی 33، ص 76.